به گزارش مشرق، یمن در سال 2011 شاهد اعتراضهای گسترده ضد عبدالله صالح، حاکم 33 ساله، بود. با وجود تلاش زیادی که انصارالله و اعضای شورای همکاری خلیجفارس بهخصوص عربستان سعودی برای به شکست کشاندن جنبش اعتراضی مردم یمن انجام دادند، مردم موفق شدند صالح و حامیانش را به کنارهگیری از قدرت مجبور کنند. بااینحال، حامیان عبدالله صالح درصدد برآمدند مانع دولتسازی مستقل در یمن شوند. از اینرو، منصور هادی، معاون صالح را در یک دموکراسی فرمایشی جایگزین وی کردند، اما منصور هادی در دوران دوساله موقت که یک سال نیز تمدید شد، موفق به دولتسازی در یمن نشد تا در تابستان 2014 شاهد وقوع اعتراضهای مردمی باشد. جنبش انصارالله یمن با در اختیار گرفتن رهبری جنبش اعتراضی علیه منصور هادی، توافقنامه 21 سپتامبر 2014 با دولت منصور هادی را امضا کرد که منصور هادی نتوانست به مفاد این توافقنامه پایبند باشد. استعفای منصور هادی و فرار وی به عدن و سپس به خارج از یمن سبب موضع برتر جنبش انصارالله در یمن شد. حمله عربستان سعودی به یمن در مارس 2015 سبب توقف گفتگوهای ملی یمن و ورود این کشور به دوران بیدولتی شده است. اکنون با گذشت پنج ماه از جنگ عربستان علیه یمن، انصارالله عقبنشینی از مناطق جنوبی و اجرای قطعنامه 2216 شورای امنیت را پذیرفته است که این میتواند بهمنزله ورود یمن به مرحله دولتسازی باشد. در این نوشتار، چالشها و بایستههای انصارالله در فرآیند دولتسازی در یمن مورد بررسی قرار میگیرد.
جنبش انصارالله در تحولات یک سال اخیر یمن قدرت بسیج مردمی و بهرهمندی از پشتوانه مردمی خود را نشان داده است. شش دور جنگ طی شش سال با دولت عبدالله صالح طی سالهای 2004 تا 2010 و همچنین داشتن تفکر راهبردی عقیدتی و سیاسی بر تجربه جنبش انصارالله در حوزه سیاست و حکومت در یمن افزوده است؛ به نحوی که بسیاری از تحلیلگران روابط بینالملل جنبش انصارالله را مهمترین، اصلیترین و سازمانیافتهترین بازیگر عرصه سیاسی یمن کنونی میدانند. تردیدی نیست که این جنبش در فرآیند دولتسازی در یمن نقش مهمی ایفا خواهد کرد و شرایط برای انصارالله به قبل از سال 2011 و قرار گرفتن در حاشیه سیاست باز نخواهد گشت. با این حال، جنبش انصارالله برای دولتسازی در یمن با چالشهایی در سطوح ملی و فراملی مواجه است.
الف: چالشها و بایستههای انصارالله در سطح ملی
1- اجماعسازی ملی
یمن از جمله کشورهای عربی است که با وجود نقش زیاد قبایل در نظم سیاسی آن، از مشکل ملتسازی رنج نمیبرد. هویت یمنی مانند هویت اغلب کشورهای عربی، مصنوعی نیست بلکه هویتی تاریخی و ریشهدار است؛ بنابراین، انصارالله برای دولتسازی در یمن با مشکل ملتسازی مواجه نیست اما با مشکل بزرگ نبود همبستگی و یکپارچگی و اجماع ملی مواجه است زیرا یمن کنونی پیش از این دو کشور یمن شمالی و جنوبی بود که در 22 می 1990 متحد شد. این در حالی است که در فرآیند دولتسازی، همبستگی و همگرایی اجتماعی در قالب مفهوم ملت واحد از اهمیت زیادی برخوردار است. ناسیونالیسم ابزار مهم و اساسی یکپارچگی ملی و دستیابی به یک هویت ملی روشن و منسجم است. (قوام و زرگر، 1388: 10-9) یمن امروزی دارای ناسیونالیسم ملی و یکپارچه نیست بلکه هویت دوگانه شمالی و جنوبی دارد که به لحاظ مذهبی نیز یکدست نیستند و شامل شیعیان و اهل سنت هستند. این هویت دوگانه شمالی و جنوبی یک تهدید مهم است زیرا از یکسو سبب میشود گروههای سیاسی یمنی نگاه جغرافیایی در قالب شمال و جنوب به قدرت داشته باشند و از سوی دیگر مانع ایجاد بسیج عمومی در برابر تهدیدهای متنوع داخلی و خارجی میشود. چنین شرایطی ضریب امنیتی دولتها را کاهش میدهد.
جنبش انصارالله برای کاهش چنین تهدیدی باید درصدد تشکیل دولت اکثریتی نباشد بلکه باید در جهت تشکیل دولت وحدت ملی گام بردارد. توزیع قدرت در این دولت نیز میتواند متناسب با ترکیب مذهبی جمعیت مانند مدل لبنان (البته با شیوههای انتخابی متفاوت از آنچه در لبنان است) و یا بهصورت 50-50 مانند چهار سال اول تشکیل جمهوری یمن متحد (1990 تا 1994) باشد. در این حالت، هم انصارالله از اتهام تمایل به قدرتیابی و تشکیل دولت اکثریتی مبرا میشود، هم جنوب یمن با سهم داشتن مناسب در قدرت از تنشآفرینی با انصارالله، ایجاد ناسیونالیسم جغرافیایی (شمال در مقابل جنوب) و یا همسویی احتمالی با طرحهای تفرقهافکنانه خارجی خودداری میکند و هم اینکه وحدت ملی و تمامیت ارضی یمن حفظ میشود.
2- نبود ثبات و امنیت در یمن
اگرچه در گذشته دولتها از دل جنگ نیز بیرون میآمدند اما در جهان امروزی از درون جنگ بهخصوص جنگ داخلی دولت موفق و قویای ساخته نمیشود؛ حتی قدرتهای بزرگ نیز توان تشکیل دولت موفق و قوی از طریق پیروزی در جنگ را ندارند. نمونه آشکار چنین شرایطی در افغانستان و عراق است. با وجود اینکه، آمریکا بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی به افغانستان و عراق حمله کرد و در فرآیند تشکیل دولت در این کشورها مداخله کرده است اما هیچکدام از این دو کشور نه تنها در دولتسازی هنوز موفق نبودهاند بلکه کشور عراق اکنون با خطر جدی تجزیه مواجه شده است؛ بنابراین، دولتسازی موفق در شرایطی انجام میگیرد که نزاع قدرت در آن کشور پایان یافته و ثبات نسبی بهخصوص ثبات سیاسی برقرار شده باشد. اگر در کشوری ثبات سیاسی به نحو مطلوبی تأمین نگردد، یکی از شرایط اولیه و اساسی نیل به قدرت دچار نقصان است. ثبات سیاسی بهعنوان یکی از شاخصهای دولت- ملتسازی را میتوان از منظر پیشرفت نهادهای سیاسی در یک کشور مورد بررسی قرار داد. این نهادهای سیاسی را میتوان در عینیترین و بارزترین مورد از منظر سختافزارانه در نهاد ارتش و وضعیت قدرت نظامی، پیشرفت در کاربرد زور و از منظر نرمافزارانه در پیشرفت دموکراسی و نهادهای دموکراتیک، همچون افزایش مشارکت سیاسی، شایستهسالاری و برابری شهروندی و... مشاهده کرد. (قوام و زرگر، 1388: 11)
یمن کنونی نه به لحاظ سختافزاری و نه نرمافزاری دارای چنین ثباتی نیست. ارتش یمن بهواسطه فقر اقتصادی این کشور و همچنین فروپاشی ساختاری برآمده از تغییر افراد و فرماندهان و ناامنیهای حدود 5 سال اخیر از ثبات حداقلی نیز برخوردار نیست. در بحران کنونی که با حمله عربستان به یمن آغاز شد نیز اگر نیروهای مردمی وابسته به جنبش انصارالله نبود، ارتش یمن توانایی مقاومت چندانی در برابر ارتش مجهز آل سعود را نداشت. به لحاظ نرمافزاری نیز یمن کنونی تجربه مدنیت، دموکراسی، شایستهسالاری و نهادسازی مدنی را ندارد. عبدالله صالح طی سه دهه قدرت خود اجازه هیچ نوع نهادسازی و شکلگیری ارکان جامعه مدنی در یمن را نداده است. در یمن بیش از آنکه احزاب سیاسی تأثیرگذار باشند شیوخ قبایل هستند که نفوذ سیاسی و اقتصادی دارند؛ حتی احزابی نظیر اصلاح که در زمان عبدالله صالح از نفوذ زیادی برخوردار بودند بیش از آنکه این نفوذ را در قالب حزب به دست آورده باشند در قالب قبیلهای کسب کرده است. همین شرایط نیز یکی از دلایل اصلی ناکامی عبدربه منصور هادی در دوران موقت قدرت بوده است. جنبش انصارالله برای دولتسازی موفق نیازمند بازسازی ارتش و تقویت آن و همچنین ایجاد دموکراسی واقعی در یمن است که با توجه به فقر و مشکلات اقتصادی یمن فرآیندی کوتاهمدت نیست و در یک پروسه درازمدت میتواند امکانپذیر باشد. نخستین لازمه حرکت در این مسیر، پایان دادن به جنگ کنونی است زیرا تا زمانی که یمن درگیر جنگ است و عربستان سعودی به حملات روزانه خود علیه مناطق مختلف یمن ادامه میدهد، فرصت و امکان هیچ اقدام اصلاحی در یمن وجود ندارد.
با وجود این شرایط، برای انصارالله مطلوب این است که ابتدا با پذیرش قطعنامه 2216 شورای امنیت زمینه پایان دادن به جنگ کنونی را فراهم آورد و درصدد تشکیل دولت اکثریتی نباشد بلکه توزیع مناسب قدرت میان گروهها را پیگیری کند تا هم از تکرار سرنوشت اخوانالمسلمین مصر برای خود جلوگیری کند و به حاشیه رانده نشود و هم اینکه از پتانسیل بسیجساز خود که طی یک سال اخیر آشکار شده است در ساختار سیاسی جدید بهره گیرد تا در درازمدت بتواند از کانال انتخابات سهم بیشتری از قدرت را به دست آورد.
3- اقتصاد ضعیف
دولتسازی موفق نیازمند برخورداری از ثبات نسبی اقتصادی است اما یمن نه تنها ثبات نسبی اقتصادی ندارد بلکه فقیرترین کشور عربی محسوب میشود. بحران سال 2011 سبب افزایش میزان جمعیت فقیر یمن از 42 درصد در سال 2009 به 52.4 درصد در سال 2012 شد. یمن یکی از بالاترین میزان رشد جمعیت در جهان را دارد. تقریباً 45 درصد جمعیت یمن با ناامنی غذایی مواجه هستند. (World Bank, 31 March 2015) دستکم 35 درصد نیروی کار یمن بیکار هستند. (Al Monitor, 6 March 2015) جنگ عربستان علیه یمن سبب از بین رفتن زیرساختهای این کشور در حوزههای مختلف شده است. وجود این مشکلات اقتصادی شدید سبب میشود دولتسازی با مشکلات زیادی مواجه باشد زیرا مردم انتظار برآورده شدن نیازهای اولیهشان در کوتاهمدت دارند و خواستار اولویت دادن بر موضوعات دیگر هستند؛ به عبارت دیگر، مردم بهخصوص مردم در کشورهای فقیر در دوران گذار قدرت صبر لازم برای دولتسازی موفق ندارند بلکه در گام اول خواستار بهبود شرایط معیشتی خود هستند.
جنبش انصارالله برای اینکه با این مشکل بزرگ که علت اصلی بروز اعتراضهای ضد دولت موقت منصورهادی در تابستان 2014 بود، مواجه نشود، باید فرآیند دولتسازی را با کمک گروههای سیاسی دیگر پیش ببرد و به انحصارطلبی در قدرت و دیکتاتوری فرقهای متهم نشود.
ب: چالشها و بایستههای انصارالله در سطح فراملی
جنبش انصارالله برای دولتسازی موفق در یمن ضمن اینکه با چالشها و بایستههایی در سطح ملی مواجه است، چالشها و بایستههایی در سطح فراملی نیز پیش رو خواهد داشت. مهمترین چالش فراملی پیش روی انصارالله برای دولتسازی در یمن، عدم پذیرش این جنبش از سوی شماری از قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است. بدون تردید، دولتسازی احتمالی توسط انصارالله با مخالفت شدید کشورهایی نظیر عربستان سعودی، امارات و حتی مصر در سطح منطقهای و آمریکا و کشورهای غربی در سطح فرامنطقهای مواجه خواهد شد و این کشورها همانگونه که طی شش ماه اخیر نشان دادند تشکیل دولت توسط انصارالله را نخواهند پذیرفت. بر این اساس، این کشورها اعمال فشار همهجانبه علیه انصارالله را که میتواند بهمنزله اعمال فشار به مردم یمن باشد، در اولویت خود قرار میدهند؛ همانگونه که در جنگ عربستان علیه یمن نیز تلاش زیادی شد تا اقدامات و رفتارهای انصارالله را عامل بروز جنگ معرفی و مردم را علیه این جنبش تحریک کنند.
پذیرش مفاد قطعنامه 2216 و اجرای آن میتواند سبب رهایی جنبش انصارالله از این شرایط و ممانعت از شکلگیری ائتلاف قوی خارجی علیه این جنبش شود. به نظر میرسد تفاهم دهبندی انصارالله با اسماعیل ولد الشیخ، نماینده سازمان ملل در امور یمن و پذیرش اجرای مفاد قطعنامه 2216 توسط انصارالله نیز با درک این تهدید مهم انجام شده باشد. در عین حال، جنبش انصارالله باید روابط راهبردی خود با قدرتهایی نظیر جمهوری اسلامی ایران را که رویکرد مستقلی به تحولات منطقه دارند و بر اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه تأکید دارند، حفظ کند.
نتیجه
جنگ عربستان علیه یمن وارد ششمین ماه شده است. برخی از تحلیلها حاکی از این است که تفاهم دهبندی انصارالله با نماینده سازمان ملل در امور یمن و پذیرش خروج از جنوب بهمنزله پذیرش تشکیل دو کشور یمن شمالی و جنوبی مانند قبل از سال 1990 است. تحلیل دیگر نیز این است که انصارالله با پذیرش اجرای قطعنامه 2216 درصدد اعتمادسازی، رفع اتهام قدرتطلبی از خود و پایان دادن به جنگ کنونی عربستان علیه یمن است. به نظر میرسد تحلیل دوم درباره رفتار جنبش انصارالله و علت پذیرش قطعنامه 2216 به واقعیت نزدیکتر باشد زیرا این جنبش همواره بر حفظ تمامیت ارضی یمن و تشکیل دولت ائتلافی در این کشور و همچنین خودداری از رفتارهای تبعیضآمیز بهخصوص درباره جنوبیها تأکید کرده است. وجود مشکلاتی نظیر نبود اجماع و یکپارچگی ملی، نبود ثبات و امنیت و همچنین اقتصاد فقیر و ضعیف در سطح ملی و فشارهای ساختار منطقهای و بینالمللی در سطح فراملی سبب میشود انصارالله با اتخاذ عقلانیت سیاسی درصدد دولتسازی اکثریتی در یمن نباشد و الگوی دولت ائتلافی و توزیع عادلانه قدرت بهخصوص درباره جنوبیهای یمن را بهعنوان راهبرد خود مدنظر داشته باشد. نگرش راهبردی و برنامهریزی درازمدت از یکسو سبب سهیم شدن انصارالله در قدرت و از سوی دیگر سبب ممانعت از شکلگیری دولتی با مخالفان زیاد در یمن میشود. نکته پایانی این است که مخالفان نمیتوانند در یمن کنونی جنبش انصارالله را مانند قبل از سال 2011 در حاشیه سیاست و حکومت در یمن قرار دهند و بدون تردید این جنبش بخشی از راهحل بحران یمن است و در مرحله جدید در بطن سیاست و حکومت در یمن قرار خواهد داشت و در زمره بازیگران اصلی دخیل در فرآیند تصمیمسازی است.
----------------------------------------
منابع
1. قوام عبدالعلی و زرگر افشین، (1388)، دولتسازی، ملتسازی و نظریه روابط بینالملل: چهارچوبی تحلیلی برای فهم و مطالعه جهان دولت-ملتها، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات.
2. World Bank, (31 March 2015), Yemen Home: Overview, http://www.worldbank.org/en/country/yemen/overview
3. Al Monitor, (6 March 2015), Yemen's crippled economy, http://www.al-monitor.com/pulse/business/2015/03/yemen-crippled-economy-political-security-solution.html
منبع: تبیین
جنبش انصارالله در تحولات یک سال اخیر یمن قدرت بسیج مردمی و بهرهمندی از پشتوانه مردمی خود را نشان داده است. شش دور جنگ طی شش سال با دولت عبدالله صالح طی سالهای 2004 تا 2010 و همچنین داشتن تفکر راهبردی عقیدتی و سیاسی بر تجربه جنبش انصارالله در حوزه سیاست و حکومت در یمن افزوده است؛ به نحوی که بسیاری از تحلیلگران روابط بینالملل جنبش انصارالله را مهمترین، اصلیترین و سازمانیافتهترین بازیگر عرصه سیاسی یمن کنونی میدانند. تردیدی نیست که این جنبش در فرآیند دولتسازی در یمن نقش مهمی ایفا خواهد کرد و شرایط برای انصارالله به قبل از سال 2011 و قرار گرفتن در حاشیه سیاست باز نخواهد گشت. با این حال، جنبش انصارالله برای دولتسازی در یمن با چالشهایی در سطوح ملی و فراملی مواجه است.
الف: چالشها و بایستههای انصارالله در سطح ملی
1- اجماعسازی ملی
یمن از جمله کشورهای عربی است که با وجود نقش زیاد قبایل در نظم سیاسی آن، از مشکل ملتسازی رنج نمیبرد. هویت یمنی مانند هویت اغلب کشورهای عربی، مصنوعی نیست بلکه هویتی تاریخی و ریشهدار است؛ بنابراین، انصارالله برای دولتسازی در یمن با مشکل ملتسازی مواجه نیست اما با مشکل بزرگ نبود همبستگی و یکپارچگی و اجماع ملی مواجه است زیرا یمن کنونی پیش از این دو کشور یمن شمالی و جنوبی بود که در 22 می 1990 متحد شد. این در حالی است که در فرآیند دولتسازی، همبستگی و همگرایی اجتماعی در قالب مفهوم ملت واحد از اهمیت زیادی برخوردار است. ناسیونالیسم ابزار مهم و اساسی یکپارچگی ملی و دستیابی به یک هویت ملی روشن و منسجم است. (قوام و زرگر، 1388: 10-9) یمن امروزی دارای ناسیونالیسم ملی و یکپارچه نیست بلکه هویت دوگانه شمالی و جنوبی دارد که به لحاظ مذهبی نیز یکدست نیستند و شامل شیعیان و اهل سنت هستند. این هویت دوگانه شمالی و جنوبی یک تهدید مهم است زیرا از یکسو سبب میشود گروههای سیاسی یمنی نگاه جغرافیایی در قالب شمال و جنوب به قدرت داشته باشند و از سوی دیگر مانع ایجاد بسیج عمومی در برابر تهدیدهای متنوع داخلی و خارجی میشود. چنین شرایطی ضریب امنیتی دولتها را کاهش میدهد.
جنبش انصارالله برای کاهش چنین تهدیدی باید درصدد تشکیل دولت اکثریتی نباشد بلکه باید در جهت تشکیل دولت وحدت ملی گام بردارد. توزیع قدرت در این دولت نیز میتواند متناسب با ترکیب مذهبی جمعیت مانند مدل لبنان (البته با شیوههای انتخابی متفاوت از آنچه در لبنان است) و یا بهصورت 50-50 مانند چهار سال اول تشکیل جمهوری یمن متحد (1990 تا 1994) باشد. در این حالت، هم انصارالله از اتهام تمایل به قدرتیابی و تشکیل دولت اکثریتی مبرا میشود، هم جنوب یمن با سهم داشتن مناسب در قدرت از تنشآفرینی با انصارالله، ایجاد ناسیونالیسم جغرافیایی (شمال در مقابل جنوب) و یا همسویی احتمالی با طرحهای تفرقهافکنانه خارجی خودداری میکند و هم اینکه وحدت ملی و تمامیت ارضی یمن حفظ میشود.
2- نبود ثبات و امنیت در یمن
اگرچه در گذشته دولتها از دل جنگ نیز بیرون میآمدند اما در جهان امروزی از درون جنگ بهخصوص جنگ داخلی دولت موفق و قویای ساخته نمیشود؛ حتی قدرتهای بزرگ نیز توان تشکیل دولت موفق و قوی از طریق پیروزی در جنگ را ندارند. نمونه آشکار چنین شرایطی در افغانستان و عراق است. با وجود اینکه، آمریکا بهعنوان یک قدرت بزرگ جهانی به افغانستان و عراق حمله کرد و در فرآیند تشکیل دولت در این کشورها مداخله کرده است اما هیچکدام از این دو کشور نه تنها در دولتسازی هنوز موفق نبودهاند بلکه کشور عراق اکنون با خطر جدی تجزیه مواجه شده است؛ بنابراین، دولتسازی موفق در شرایطی انجام میگیرد که نزاع قدرت در آن کشور پایان یافته و ثبات نسبی بهخصوص ثبات سیاسی برقرار شده باشد. اگر در کشوری ثبات سیاسی به نحو مطلوبی تأمین نگردد، یکی از شرایط اولیه و اساسی نیل به قدرت دچار نقصان است. ثبات سیاسی بهعنوان یکی از شاخصهای دولت- ملتسازی را میتوان از منظر پیشرفت نهادهای سیاسی در یک کشور مورد بررسی قرار داد. این نهادهای سیاسی را میتوان در عینیترین و بارزترین مورد از منظر سختافزارانه در نهاد ارتش و وضعیت قدرت نظامی، پیشرفت در کاربرد زور و از منظر نرمافزارانه در پیشرفت دموکراسی و نهادهای دموکراتیک، همچون افزایش مشارکت سیاسی، شایستهسالاری و برابری شهروندی و... مشاهده کرد. (قوام و زرگر، 1388: 11)
یمن کنونی نه به لحاظ سختافزاری و نه نرمافزاری دارای چنین ثباتی نیست. ارتش یمن بهواسطه فقر اقتصادی این کشور و همچنین فروپاشی ساختاری برآمده از تغییر افراد و فرماندهان و ناامنیهای حدود 5 سال اخیر از ثبات حداقلی نیز برخوردار نیست. در بحران کنونی که با حمله عربستان به یمن آغاز شد نیز اگر نیروهای مردمی وابسته به جنبش انصارالله نبود، ارتش یمن توانایی مقاومت چندانی در برابر ارتش مجهز آل سعود را نداشت. به لحاظ نرمافزاری نیز یمن کنونی تجربه مدنیت، دموکراسی، شایستهسالاری و نهادسازی مدنی را ندارد. عبدالله صالح طی سه دهه قدرت خود اجازه هیچ نوع نهادسازی و شکلگیری ارکان جامعه مدنی در یمن را نداده است. در یمن بیش از آنکه احزاب سیاسی تأثیرگذار باشند شیوخ قبایل هستند که نفوذ سیاسی و اقتصادی دارند؛ حتی احزابی نظیر اصلاح که در زمان عبدالله صالح از نفوذ زیادی برخوردار بودند بیش از آنکه این نفوذ را در قالب حزب به دست آورده باشند در قالب قبیلهای کسب کرده است. همین شرایط نیز یکی از دلایل اصلی ناکامی عبدربه منصور هادی در دوران موقت قدرت بوده است. جنبش انصارالله برای دولتسازی موفق نیازمند بازسازی ارتش و تقویت آن و همچنین ایجاد دموکراسی واقعی در یمن است که با توجه به فقر و مشکلات اقتصادی یمن فرآیندی کوتاهمدت نیست و در یک پروسه درازمدت میتواند امکانپذیر باشد. نخستین لازمه حرکت در این مسیر، پایان دادن به جنگ کنونی است زیرا تا زمانی که یمن درگیر جنگ است و عربستان سعودی به حملات روزانه خود علیه مناطق مختلف یمن ادامه میدهد، فرصت و امکان هیچ اقدام اصلاحی در یمن وجود ندارد.
با وجود این شرایط، برای انصارالله مطلوب این است که ابتدا با پذیرش قطعنامه 2216 شورای امنیت زمینه پایان دادن به جنگ کنونی را فراهم آورد و درصدد تشکیل دولت اکثریتی نباشد بلکه توزیع مناسب قدرت میان گروهها را پیگیری کند تا هم از تکرار سرنوشت اخوانالمسلمین مصر برای خود جلوگیری کند و به حاشیه رانده نشود و هم اینکه از پتانسیل بسیجساز خود که طی یک سال اخیر آشکار شده است در ساختار سیاسی جدید بهره گیرد تا در درازمدت بتواند از کانال انتخابات سهم بیشتری از قدرت را به دست آورد.
3- اقتصاد ضعیف
دولتسازی موفق نیازمند برخورداری از ثبات نسبی اقتصادی است اما یمن نه تنها ثبات نسبی اقتصادی ندارد بلکه فقیرترین کشور عربی محسوب میشود. بحران سال 2011 سبب افزایش میزان جمعیت فقیر یمن از 42 درصد در سال 2009 به 52.4 درصد در سال 2012 شد. یمن یکی از بالاترین میزان رشد جمعیت در جهان را دارد. تقریباً 45 درصد جمعیت یمن با ناامنی غذایی مواجه هستند. (World Bank, 31 March 2015) دستکم 35 درصد نیروی کار یمن بیکار هستند. (Al Monitor, 6 March 2015) جنگ عربستان علیه یمن سبب از بین رفتن زیرساختهای این کشور در حوزههای مختلف شده است. وجود این مشکلات اقتصادی شدید سبب میشود دولتسازی با مشکلات زیادی مواجه باشد زیرا مردم انتظار برآورده شدن نیازهای اولیهشان در کوتاهمدت دارند و خواستار اولویت دادن بر موضوعات دیگر هستند؛ به عبارت دیگر، مردم بهخصوص مردم در کشورهای فقیر در دوران گذار قدرت صبر لازم برای دولتسازی موفق ندارند بلکه در گام اول خواستار بهبود شرایط معیشتی خود هستند.
جنبش انصارالله برای اینکه با این مشکل بزرگ که علت اصلی بروز اعتراضهای ضد دولت موقت منصورهادی در تابستان 2014 بود، مواجه نشود، باید فرآیند دولتسازی را با کمک گروههای سیاسی دیگر پیش ببرد و به انحصارطلبی در قدرت و دیکتاتوری فرقهای متهم نشود.
ب: چالشها و بایستههای انصارالله در سطح فراملی
جنبش انصارالله برای دولتسازی موفق در یمن ضمن اینکه با چالشها و بایستههایی در سطح ملی مواجه است، چالشها و بایستههایی در سطح فراملی نیز پیش رو خواهد داشت. مهمترین چالش فراملی پیش روی انصارالله برای دولتسازی در یمن، عدم پذیرش این جنبش از سوی شماری از قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است. بدون تردید، دولتسازی احتمالی توسط انصارالله با مخالفت شدید کشورهایی نظیر عربستان سعودی، امارات و حتی مصر در سطح منطقهای و آمریکا و کشورهای غربی در سطح فرامنطقهای مواجه خواهد شد و این کشورها همانگونه که طی شش ماه اخیر نشان دادند تشکیل دولت توسط انصارالله را نخواهند پذیرفت. بر این اساس، این کشورها اعمال فشار همهجانبه علیه انصارالله را که میتواند بهمنزله اعمال فشار به مردم یمن باشد، در اولویت خود قرار میدهند؛ همانگونه که در جنگ عربستان علیه یمن نیز تلاش زیادی شد تا اقدامات و رفتارهای انصارالله را عامل بروز جنگ معرفی و مردم را علیه این جنبش تحریک کنند.
پذیرش مفاد قطعنامه 2216 و اجرای آن میتواند سبب رهایی جنبش انصارالله از این شرایط و ممانعت از شکلگیری ائتلاف قوی خارجی علیه این جنبش شود. به نظر میرسد تفاهم دهبندی انصارالله با اسماعیل ولد الشیخ، نماینده سازمان ملل در امور یمن و پذیرش اجرای مفاد قطعنامه 2216 توسط انصارالله نیز با درک این تهدید مهم انجام شده باشد. در عین حال، جنبش انصارالله باید روابط راهبردی خود با قدرتهایی نظیر جمهوری اسلامی ایران را که رویکرد مستقلی به تحولات منطقه دارند و بر اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه تأکید دارند، حفظ کند.
نتیجه
جنگ عربستان علیه یمن وارد ششمین ماه شده است. برخی از تحلیلها حاکی از این است که تفاهم دهبندی انصارالله با نماینده سازمان ملل در امور یمن و پذیرش خروج از جنوب بهمنزله پذیرش تشکیل دو کشور یمن شمالی و جنوبی مانند قبل از سال 1990 است. تحلیل دیگر نیز این است که انصارالله با پذیرش اجرای قطعنامه 2216 درصدد اعتمادسازی، رفع اتهام قدرتطلبی از خود و پایان دادن به جنگ کنونی عربستان علیه یمن است. به نظر میرسد تحلیل دوم درباره رفتار جنبش انصارالله و علت پذیرش قطعنامه 2216 به واقعیت نزدیکتر باشد زیرا این جنبش همواره بر حفظ تمامیت ارضی یمن و تشکیل دولت ائتلافی در این کشور و همچنین خودداری از رفتارهای تبعیضآمیز بهخصوص درباره جنوبیها تأکید کرده است. وجود مشکلاتی نظیر نبود اجماع و یکپارچگی ملی، نبود ثبات و امنیت و همچنین اقتصاد فقیر و ضعیف در سطح ملی و فشارهای ساختار منطقهای و بینالمللی در سطح فراملی سبب میشود انصارالله با اتخاذ عقلانیت سیاسی درصدد دولتسازی اکثریتی در یمن نباشد و الگوی دولت ائتلافی و توزیع عادلانه قدرت بهخصوص درباره جنوبیهای یمن را بهعنوان راهبرد خود مدنظر داشته باشد. نگرش راهبردی و برنامهریزی درازمدت از یکسو سبب سهیم شدن انصارالله در قدرت و از سوی دیگر سبب ممانعت از شکلگیری دولتی با مخالفان زیاد در یمن میشود. نکته پایانی این است که مخالفان نمیتوانند در یمن کنونی جنبش انصارالله را مانند قبل از سال 2011 در حاشیه سیاست و حکومت در یمن قرار دهند و بدون تردید این جنبش بخشی از راهحل بحران یمن است و در مرحله جدید در بطن سیاست و حکومت در یمن قرار خواهد داشت و در زمره بازیگران اصلی دخیل در فرآیند تصمیمسازی است.
----------------------------------------
منابع
1. قوام عبدالعلی و زرگر افشین، (1388)، دولتسازی، ملتسازی و نظریه روابط بینالملل: چهارچوبی تحلیلی برای فهم و مطالعه جهان دولت-ملتها، تهران، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات.
2. World Bank, (31 March 2015), Yemen Home: Overview, http://www.worldbank.org/en/country/yemen/overview
3. Al Monitor, (6 March 2015), Yemen's crippled economy, http://www.al-monitor.com/pulse/business/2015/03/yemen-crippled-economy-political-security-solution.html
منبع: تبیین